آتشی انداخته...
پنجشنبه, ۲۴ مهر ۱۳۹۳، ۰۹:۲۱ ب.ظ
آتشی انداخته داغت به من در خواب ها
قاب ماه است اینکه افتاده میان آب ها
می هراسم لحظه ای تنها مرا بگذاری ام
غرق آرامش ولی پر حاشیه مرداب ها
تشنگی عالم هستی برایم مبهم است
چون که دارم در میان شعر تو سرداب ها
من اگر از تو دمی دورم به جان بیرقت
دوره من پر گشته با یک دسته از ناباب ها
گر چه دورم از تو اما دلخوشم با روضه ات
هیئتی داریم که، کمیتش بی تاب ها
پنجمین ال کسا هم تو و هم قبل تو را
مینویسم باب هم ارباب نه ارباب ها
درک تو سخت است این آخر کلام شعر من
درک تو باشد برای عده ی.................. نایاب ها
- ۹۳/۰۷/۲۴